محله نوغان علاوه بر اینکه اتفاقهای ریز و درشت زیادی را طی سالها از سر گذرانده است، افراد صاحب نام زیادی را نیز به خود دیده است. افرادی چون دکتر نقیبی که مردم به پاس خدمات ارزندهای که به محله نوغان داشته است، کوچهای را به نامش کردهاند.
نامگذاری کوچه و خیابانها در گذشته با مصوبه و تصویب شهرداری و شورا صورت نمیگرفته است، اما چون از دل مردم کوچه و بازار برمیآمده، ماندگار میشده است. یکی از همین کوچههایی که مردم نامگذاری کردند و هنوز هم به نام قدیمی آن خوانده میشود و به نام آن آدرس داده میشود، کوچه ششم نوغان است که به نام دکتر نقیبی است.
دکتری محجوب که از خانوادهای خوشنام در محله نوغان برخاست و در همین خیابان هم طبابت کرد. در این شماره نگاه کوتاهی خواهیم داشت به زندگی این دکتر فرهیخته محله نوغان که قدیمیها میگویند «دستش سبک بود.»
جعفر نقیبی یکی از پسران روحانی خوشنام محله نوغان بود. مادرش خانهدار بود و از نظر کدبانویی برای زنان اهل محل نمونه و الگو بود. پدرش روحانی مسجد تپلمحله بود. از همان سنین جوانی که مردم او را در کوچه و خیابان میدیدند، بسیار محجوب و سر به زیر بود.
وقتی در رشته طبابت قبول شد و درسش را تا گرفتن مدرک ادامه داد، به گفته مردم نه خودش را گرفت و نه سلام کسی را بیجواب گذاشت. قبل از آنکه مدرکش را از دیوار مطبش آویزان کند، مردم او را پسر آشیخ صدا میکردند، اما بعدها دیگر او دکتر نقیبی شده بود با یک دنیا احترام و عزتی که مردم محله برایش قائل میشدند.
قانع، یکی از قدیمیها و کسبه محله نوغان، این جملات را در وصف جعفر میگوید. از کسی که سالها همسایهاش بوده و از او خیر و خوبی فراوانی دیده است: «دکتر نقیبی را همه در نوغان میشناسند و حتما برای یک بار هم که شده، سری به مطبش زدهاند. پدرش روحانی بود و در بین مردم خیلی خوشنام و بااحترام بود.
دکتر نقیبی هم پسر خیلی خوبی بود. من او را از جوانیاش به یاد دارم. البته سن من خیلی از او کمتر است. من وقتی شش،هفت سالم بود او جوانی رشید بود که مدرک طبابتش را گرفته بود.»
پزشک عمومی که هر بیماری را با دست سبکش مداوا میکرد و مردم به او اعتقاد داشتند و حتی برای یک سردرد ساده هم پیش او میآمدند
قانع از دکتر نقیبی بهعنوان دکتر افسانهای یاد میکند. پزشک عمومی که هر بیماری را با دست سبکش مداوا میکرد و مردم به او اعتقاد داشتند و حتی برای یک سردرد ساده هم پیش او میآمدند.
دکتری که به گفته قانع بعد از او مثالش را نمیتوان پیدا کرد و به وجود هم نخواهد آمد. قانع دلیل این تعریفها را اینگونه بیان میکند: «دکتر نقیبی را نمیتوان به کسی مانند کرد یا کسی را با او مقایسه کرد. من هیچگاه ندیدم که مریضی از در مطبش گریان و نالان یا ناامید بیرون بیاید. همه را به یک چشم نگاه میکرد. فقیر و غنی در طبابت یکی بودند.
من خیلی وقتها میشنیدم که از نیازمندها هزینه درمان نمیگیرد، بلکه هزینههای دوا و درمان بیشترشان را نیز میدهد. تا زمانی که زنده بود، من ندیدم همانند دکترهای دیگر خودرو و راننده داشته باشد. مغازه من روبهروی در مطبش بود و شاید باورتان نشود که بگویم با وجود داشتن ثروت، پیاده میآمد و پیاده هم به خانه بازمیگشت.
تا زمانی هم که پدر و مادرش زنده بودند، همینجا زندگی میکرد، اما وقتی آنها از دنیا رفتند، خانهاش را عوض کرد، اما مطبش را تغییر نداد. چند باری که دلیل ماندگاریاش در این محله را پرسیدم، میگفت هم او به مردم اینجا عادت کرده است و هم مردم به او. مطبش سر نوغان6 بود. ساختمانش هنوز هم هست و خراب نشده است. از همین کوچه به خانه پدریاش رفتوآمد میکرد و به همین دلیل مردم نام کوچه را دکتر نقیبی گذاشتند.»
قانع از زمان فوت دکتر نقیبی نیز خاطراتی به یاد دارد و تعریف میکند: «تا روزی که زنده بود نه پشت سر کسی بدگویی کرد و نه کسی پشت سرش بد میگفت. از زندگی شخصیاش کسی اطلاعی ندارد، چون زیاد اهل حرف زدن و تعریف کردن نبود. بیشتر عصرها از ساعت 4 تا حدود 8شب به مطب میآمد و خیلی کم تعطیل میکرد.
یک روز که در مغازه ایستاده بودم، متوجه شدم که خورشید غروب کرده اما دکتر نقیبی به مطب نیامده است. این آخر عمری خیلی آهسته راه میرفت. با خود گفتم حتما کاری پیش آمده است، اما دو، سه روز بعدش که قفل در مطب باز نشد، نهتنها من، بلکه سایر همسایهها هم دیگر نگران شده بودند.
جستوجو کردیم و متوجه شدیم همان روز که دکتر غیبت داشت، فوت کرده است. وقتی اهالی محله متوجه شدند، دم مطبش معرکهای بود. همه شیون و زاری میکردند، چراکه دستگیر مردم محله بود و جز خوبی نداشت.»